۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

تغيير تم وبلاگ - ايستادن و نشستن آرتين

سلام عمو ها و خاله ها
اول اينكه بالاخره بابائي وقت كرد و يك تم كودكانه واسه وبلاگم گذاشت.البته دست Blogspot درد نكنه كه اين تم ها رو پيشنهاد داده بود وگرنه بابائي اصلا نه حالشو داشت و نه وقتشو داشت كه CSS Programming كنه.(بابائي : به آرتين نگيد ها ولي خيلي هم تو CSS حرفه اي نيستم!!!)
دوم اينكه من ياد گرفتم با كمك وسايلي مثل مبل و كمد و بوفه بايستم (خودم پا نمي شم ها! بابا يا مامان بايد كمك كنن . من فقط خودمو نگه مي دارم!)
در اينجا شايد كنترل ما- هو- ار- ه باعث شده كه بتونم بايستم . آخه خيلي كنترل و گوشي تلفن و موبايل (مخصوصا موبايل بابائي كه خودم و ماماني واسش خريديم) رو خيلي دوست دارم :










































سوم اينكه بابائي به چارچوب در اتاقم تاب وصل كرده كه هر روز در چند نوبت تاب تاب عباسي مي كنم. خيلي حال مي ده.
بابائي و ماماني اصرار دارن كه من با هر دو دستم تاب رو بگيرم. اما به نظر من نيازي به هر دو دست نيست با يك دست و حتي بدون دست هم مي شه تاب تاب عباسي كرد. مي گيد نه خودتون ببينيد :

























































نمي ذارن من بدون دست تاب بخورم منو مي گيرن :







چهارم اينكه حدود 1 ماه پيش با ماماني سوار هواپيما شدم . اولش يك كم بد بود اما به مرور عادت كردم. همه مهماندارها به جاي اينكه از مسافرها پذيرايي كنن با من بازي مي كردن. تازه اولش پيش يك آقاي ريشو وخيلي اخمو بودم(فكر كنم از اين دولتي مولتي ها بود) اما مهماندارها من و ماماني رو بردن يه جا ديگه كه واسه خودم يك صندلي داشته باشم.كمربندم رو هم واسم بستن :




































چيه ؟ ‌بليط دارم ! ايناهاش :














اينم بليط قطارم كه اون دفعه رفته بودم ! :















پنجم : بالاخره تصميم گرفتم بشينم . آخه نمي شد خوب با اسباب بازي ها بازي كرد تا اينكه دل رو زدم به دريا و نشستم. البته مكعب هاي رنگي خلاقيت ذهني كه بابا مامان خريدن هم بي تاثير نبودن تو اين كار چون دوستشون دارم و مي خوام باهاشون بازي كنم ولي خوابيده نمي شد :
اي بابا دوباره دارن عكس مي گيرن :














اين قرمزه خيلي قشنگه : 
















تازه آواز هم مي خونم واسه خودم. آخه خيلي خوشحالم كه نشستم دارم با اين اسباب بازي هام بازي مي كنم . بابا و مامان هم كه مرتب عكس مي گيرن :


















ششم اينكه روز جمعه توسط ماماني و بابائي به مدت نيم ساعت به من آزادي كامل داده شد تا بشينم و با يك بشقاب و 2 قاشق و مقداري ماست هر كاري دلم مي خواد بكنم:
 حسابي بازي كردم :

خودم ماست خوردم :
















آواز خوندم :


چيه ؟ دوست دارم فهميدي ؟ آزاديه آزادي
مي خوام همه جام رو ماسسسسسسستي كنم.


البته بابائي و ماماني دور و برم روبا بالشت Child Proof كرده بودن . آزادي خرج داره ديگه Proof مي خواد!!!
و در پايان 2 عكس كه عمو عكاس تو مهد كودك ندا ازم انداخت رو مي ذارم اينجا.
راستي من يه مهدي مي رم كه خيلي خوبه. همه خاله هاش مهربونن و خيلي زحمت مي كشن. اگه خواستين كوچولوهاي نازتون رو بذارين مهد اينجا خيلي خوبه. (آدرسش : خيابان كاشاني . قبل از جنت آباد . كوچه كانون زبان - مهد كودك ندا . تلفن : 44087580 و 44087541) مرسي از همه خاله هاي مهد ندا كه خيلي واسه من زحمت مي كشن (مخصوصا خاله آذر كه مربي شيرخواره ها هستش).
































۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

زيبا ترين شعر خدا : مادر

با سلام خدمت همه خاله هاي عزيز (مخصوصا اونايي كه ماماني هستن)  و عمو هاي گرامي
روزمادر مبارك . انشاءالله هميشه سالم و سرحال و پر انرژي باشيد.
من (باباي آرتين) عنواني به نام روز زن رو قبول ندارم چون عقيده دارم زن و مرد فرقي ندارند. مگه جنسيت مهمه كه روزي براي زن مشخص كنند؟ پس اگه اينجوريه بايد يه چيزي مثل قد هم مهم باشه و روزي براي قد كوتاه ها يا قد بلند ها نامگذاري كنند.يا چاقي و روز چاق ها . البته اين ديدگاه منه و هر كسي مي تونه نظر خودشو داشته باشه.
ولي روز مادر رو قبول دارم و در تمامي فرهنگ هاي دنيا هم مادر مورد احترام هست و روزي هم براش مشخص كردن.
امسال اولين سال است كه ماماني آرتين به افتخار بزرگ و قابل ستايش  مادر بودن نائل شده است.
تقديم به ماماني عزيزاز طرف  آرتين گلي و بابائي :
روزت مبارك مادر 

مادر! اي پرواز نرم قاصدك
مادر! اي معناي عشق شاپرك
اي تمام ناله هايت بي صدا
مادر! اي زيبا ترين شعر خدا





قدر مادرهاتون رو بدونيد كه واقعا گوهري با ارزش تر از مادر پيدا نمي شه. اميدوارم همه مادرها سالم و شاد باشن.
بوسه بردستان مهربان مادرانتان را فراموش نكنيد.