و اما ماه سوم شروع شد و آرتين واكسن 2 ماهگي شو زد (يكشنبه 27 ديماه)
اول كه زياد گريه نكرد ولي شب تب كرد و من و ماماني تا صبح پاشوره و دستمال خيس رو پيشوني و ...
فرداش (دوشنبه) هم كه من مرخصي گرفتم و كمك ماماني واسه پايين آوردن تب آرتين عسلي.
اما همونطور كه ماماني رادين جون گفته بود ديگه از غروب روز بعدش كم كم اين تب هم دست از سر پسر
گلمون برداشت و تقريبا صبح (سه شنبه) ديگه آرتين سر حال شد.
اما پريروز (5 شنبه) مامان جون و بابا جون و خاله نيلوفر از يزد اومدن پيش ما و حسابي سر آرتين گلي شلوغ شده
و فعلا زياد به ما نمي رسه :)
و چند عكس ديگه :
ماماني و بابايي و آرتين :
و آرتين متعجب :
اول كه زياد گريه نكرد ولي شب تب كرد و من و ماماني تا صبح پاشوره و دستمال خيس رو پيشوني و ...
فرداش (دوشنبه) هم كه من مرخصي گرفتم و كمك ماماني واسه پايين آوردن تب آرتين عسلي.
اما همونطور كه ماماني رادين جون گفته بود ديگه از غروب روز بعدش كم كم اين تب هم دست از سر پسر
گلمون برداشت و تقريبا صبح (سه شنبه) ديگه آرتين سر حال شد.
اما پريروز (5 شنبه) مامان جون و بابا جون و خاله نيلوفر از يزد اومدن پيش ما و حسابي سر آرتين گلي شلوغ شده
و فعلا زياد به ما نمي رسه :)
و چند عكس ديگه :
ماماني و بابايي و آرتين :
سلام عمو عسلي ... خوفي؟ دلم برات تنگ شده عمو .... به بابايي و مامانيت بگو زود مهموني بگيرن برات و ما رو دعوت كنن ديگه! خوب؟ آفرين گلم
پاسخحذفبابا ابي : سلام به دوستاي گلمون. نازي به اين گل پسمل. خوشحاليم كه روبراه شده. از اظهارلطفتون نسبت به وياناجون هم ممنون. ببوسيد ارتين جون را از طرف ما.
پاسخحذفمامان سپيده: سلام خوشحاليم ارتين جون خوب شده. به كسي نگيدا كه ما از طب سنتي هم استفاده كرديم براي درمان زردي وياناجون. راجع به مديرعامل هم پيگيري كردم و گفتم تا من برنگشتم كسيو عوض نكنيد. فعلا خيالتون راحت باشه