۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

آرتين شب زنده دار

پسر گل بابا شب و روزش جابجا شده و روزها مي خوابه و شبها بيداره.
فعلا هم نمي دونيم چيكار كنيم.
شنيدم كه اكثر بچه ها تا 40 روز اينجورين.
متاسفانه من كه ازش دورم چون آرتين با مامانش يزد هستش و من تهران و آخر هفته ها
ميرم به ديدن جفتشون.
معنيش اينه كه من فعلا شبها مي خوابم اما مامانش مجبوره شبها بيدار باشه.
خوب اگه خاله ها و عموها راه حلي دارن يا تجربه اي دارن بفرمايند.
تو اين چند روزه كه اين وبلاگ راه افتاده عموها و خاله هاي بسياري محبت كرده اند و
بازديد كردند يا لينك دادند و يا نظر كه همينجا ازشون تشكر مي كنم.
امروز كه رفتم سايت Webgozar واسه ترافيك سايت ديدم كه يك نفر از روسيه بازديد
كرده سايت رو خيلي تعجب كردم آخه كسي اونورا نداريم ما.
ولي فكر كنم يكي از دوستان با پ ر و ك س ي وصل شده بوده به وبلاگ واسه همين
IP روسيه افتاده بوده (البته اين حدس خودمه).
به هر حال امروز آرتين 15 روزه شده و تقريبا به صداها حساس شده فكر كنم كم كم
نسبت به اسم خودش واكنش نشون بده. به هر حال منتظر روزهاي شيرين تر هستيم هر چند
كه اين روزها هم شييريني خودشو داره . روزهايي كه با قربون صدقه رفتن هاي ما بخنده فكر كنم
شيرين ترين لحظات باشه.

۵ نظر:

  1. سلام بابا احمد. خوبی؟ در مورد مشکل قاطی شدن شب و روز آرتین باید بگم که رادین هم همینطوری بود و از این بابت ناراحت نباش!
    اما در مورد بازدید از روسیه اصلا تعجب نکن چون من همون طوری که میدونی دو ساله که وبلاگ دفتر خاطرات رو ایجاد کردم و وبلاگم توی این دو سال از کشورهایی بازدید داشته که مایه تعجبه .. به هر حال ایرانی های وبگرد همه جا هستند!

    پاسخحذف
  2. سلام. خوبيد بابايي و ماماني؟ ارتين جون خوبه؟ ني ني ما كه بدنيا نيومده اينطوريه. شبا بيداره و روزها اروم. خدا به خير بگذرونه. راستي اين بازديد از روسيه فكر كنم كار بابا مهدي باشه. چون دقيقا زمان ثبتش با زمان بازديد بابا مهدي از ويلاگ ما مطابقت ميكنه. شاد باشيد. بابا ابي و مامان سپيده

    پاسخحذف
  3. سلام آرتين جان خوبي عمو؟ رفتي يزد چيكار؟ نميگي بابايي تهران دور از تو دلتنگ ميشه؟ راستي رادين سلام ميرسونه و ميگه زود بزرگ شو تا با هم بازي كنيم!

    پاسخحذف
  4. مرسي عمو مهدي به رادين جونم بگو بي صبرانه منتظرم تا باهاش بازي كنم. از عمو ابي هم ممنونم.

    پاسخحذف
  5. مامان سپيده: نسترن جون ممنون از راهنماييت راستش من
    از حالا انقدر خسته و بي حوصله هستم كه مرتب با شوشو و مامان دعوام ميشه (فكر كن با مامانم بلند حرف مي زنم)ولي دست خودم نيست آرايشگاه هم خيلي وقته نرفتم ني ني كه دنيا بياد اوضاع بدترم مي شه
    ولي طاقت بيار بيخودي كه بهشت زير پاي مادرها نيست چند ماه ديگه كه ني نيت تونست چهره ات رو تشخيص بده و بروت لبخند بزنه خستگي اين مدت از تنت بيرون ميره واي خيلي پر حرفي كردم روي گل پسرتو ببوس
    مامان سپيده به باباي آرتين : اطاعت امر شد، :)

    پاسخحذف